میشل دو سِر تو: تاکتیک های روزمره
میشل دو سرتو، رویه های زندگی روزمره را عبارت از تاکتیک هایی(1) می داند که توسط مصرف کنندگان، در درون «استراتژی های»(2) رسمی نهادهای قدرتمند(برای مثال شرکت های سرمایه داری) اعمال می شود. تاکتیک ها(رویه های
نویسنده: سید محمد مهدی زاده
میشل دو سرتو، رویه های زندگی روزمره را عبارت از تاکتیک هایی(1) می داند که توسط مصرف کنندگان، در درون «استراتژی های»(2) رسمی نهادهای قدرتمند(برای مثال شرکت های سرمایه داری) اعمال می شود. تاکتیک ها(رویه های مصرف کننده) و استراتژی ها(شرکت ها)، هر یک نوعی کنش و در جستجوی اشغال زمان و مکان هستند.
استراتژی ها برای کسب دارایی و مالکیت، در صدد غلبه ی «مکان» بر «زمان» هستند. مکان ها(مانند لابراتوارهای علمی) به عنوان جایگاه قدرت، کارکرد «سراسربین»(3) دارند که یادآور نظریه ی گفتمانِ فوکو درباره ی جامعه ی نظارتی است. در مقابل، تاکتیک ها در صدد غلبه ی زمان بر مکان هستند؛ لذت تاکتیک وابسته به زمان و کُنشی است که در درون فراز و فرودهای مختلط و پیچیده ی زندگی روزمره شکل می گیرد. تاکتیک، هوشیارانه از شکاف ها در بخش نظارت و کنترل، بهره برداری می کند. عقاید دوسرتو درباره ی تاکتیک های روزمره، الهام بخش نظریه فیسک درباره مقاومت مصرف کننده است.
دوسرتو می نویسد: «من استراتژی را نظامی از مناسبات مبتنی بر قدرت می دانم که وقتی سوژه ی خواست و قدرت (مالک، یک مؤسسه، یک شهر، یک نهاد علمی) بتواند خود را از محیط جدا سازد، پدیدار می شود. استراتژی، مکانی را فرض می گیرد که بتواند به مثابه ی امر واقع مشخص و محدود شود... در مقابل، تاکتیک بدون این که کلیت مکان را غصب کند و بدون این که بتواند فاصله ی خود را با آن حفظ کند، به طور ضمنی خود را در زمین دیگران به نمایش می گذارد. بنیانی در اختیارش نیست... که بتواند استقلال خودش را با توجه به شرایط حفظ کند... از آن جا که تاکتیک مکانی در اختیار ندارد، بر زمان متکی است... [یعنی] همیشه مترصد فرصتی است که بتواند آن را به چنگ آوَرَد و در زمین غصبی قصد خود را به کرسی بنشاند. هر چیزی که به دست می آورد به آن بسنده نمی کند. تاکتیک باید مستمراً رویدادها را به منظور چرخش آن ها به فرصت ها، دستکاری کند. درک فرصت ها و استفاده از آن ها برای دست یابی به غایت موردنظر در لحظه ای به دست می آید که افراد قادر باشند عناصر ناهمگن را ترکیب کنند» (دوسرتو، 1998 به نقل از کاظمی، 114:1384).
وی، یک مثال از تاکتیک های روزمره را عملِ خواندن به مثابه ی به یغما بردن(4) می داند. درحالی که مؤلفان کتاب ها را به این منظور می نویسند که همه ی کلمات آن ها خوانده و به ذهن سپرده شود، در تاکتیک های به یغما بردنِ روزمره مانند قرائت سریع(تندخوانی)،
نوعی آزادی عمل و استقلال نسبت به جبرهای متنی وجود دارد(دوسرتو، 176:1984).
این امر تا حدودی پیامد تاریخی انتقال از قرائت شفاهی به قرائت همراه با سکوت است. قرائت شفاهی(با صدای بلند)، استراتژی نهادهای قدرتمند مانند کلیسای قرون وسطی برای کنترل مکان هایی بود که اَعمال دینی در آن جا صورت می گرفت، اما با بسط و گسترش سوادآموزی در سطح عمومی، خواننده ی ساکت، از مکان رهایی یافت و عضو خواننده ی آزاد در عملِ خواندن شد(دوسرتو، 176:1984). خوانندگان آزادانه از متون معناسازی می کنند و همچون مسافر یا خانه به دوش(5)، به مکان به معنیِ استراتژیک مقید و ملزم نیستند.
نظریه ی دوسرتو درباره ی تاکتیک های روزمره، همانند بعضی نظریه های ادبی به این معناست که متن، زمانی معنادار می شود که خوانده شود. دوسرتو به جای آن که تولید فرهنگ توده ای را جریان یک طرفه ای بداند که با انقیاد و از دست دادن اراده و اختیار همراه است، خلق معنا در محصولات صنایع رسانه ای و فرهنگی را فرایندی دوسویه قلمداد می کند.
از نظر دوسرتو، هم تولیدکنندگان و هم مصرف کنندگان در تعیین معناهای زیبایی شناختی تصاویر، فنون و اشیایی که صنایع فرهنگی و رسانه ای عرضه می کنند، نقش دارند(بِنت، 89:1386).
بنت(1386) معتقد است از نظر دوسرتو، عمل مصرف همان عمل تحقق نفس است، که طی آن افراد آگاهیِ بازاندیشانه ی بیشتری از خود به عنوان سوژه هایی با قدرت اراده، و با یک هویت، و میل به حرکت در جهت خاصی، به دست می آورند؛ به عبارت دیگر، افراد خود را «برنامه هایی» تلقی می کنند که باید روی آن کار شود و از طریق تحقق نفس و خودشکوفایی هر چه کامل تر شود. به این ترتیب، افراد دنیای روزمره خود را از یک سناریوی محتوم و از پیش مقدر، به مجموعه ای از تکاپوهای شخصی تبدیل می کنند.
به نظر دوسرتو، عمل مصرف بخشی از تاکتیک ضُعفا است که فضاهای مربوط به قدرتمندان و زمان ابزاری را برای آزادی و خلاقیت خود، اشغال می کنند. وی در بعضی از نوشته هایش، این عمل را گریز از شیوه های مسلط ابزاری و شکار غیرمجاز فرهنگی تعبیر می کند(استیونسن، 90:2002).
دوسرتو، اصطلاح «مصرف کننده» را واسازی(6) و فرایندی را برملا می کند که در عمل مصرف [یا آن طور که خود او ترجیح می دهد، «تولید ثانوی» بنامد] مستتر است. از نظر او، فرهنگ عرصه کشمکشی پایان ناپذیر بین استراتژی های تحمیل فرهنگ (قدرت تولید) و تاکتیک های استفاده از فرهنگ(مصرف یا تولید ثانوی) است. تفاوت این دو در این است که «استراتژی ها قادر به تولید... و تحمیل [فرهنگ] هستند... حال آن که
تاکتیک ها صرفاً می توانند [فرهنگ را] استفاده یا دستکاری کنند(استوری، 292:1386).
دوسرتو، معتقد است اگر ما به عنوان خواننده نتوانیم زمان لازم برای نشستن و خواندن یک کتاب یا تماشای یک فیلم را تحمل کنیم، مجبوریم [با نخواندن بعضی صفحات کتاب و ردشدن از آن ها یا جلو بردن سریع فیلم(دی وی دی)] برای پی بردن به آن چه در پایان رخ می دهد، به سرعت بخوانیم یا تماشا کنیم(لافی، 174:2007).
درحالی که فیسک بر مقاومت در روابط گفتمانی بین تولید و مصرف متون رسانه ای تأکید می کند، دوسرتو(1984) یک رویکرد نظری بسیار رادیکال را پیشنهاد می کند. وی اذعان می دارد که «عمل رمزگذاری» به منزله ی تولید معنا، به وسیله ی چیزی که با یک «قصد و منظور»(7) یا فعالیت نویسنده، در متن رسوب می کند، تعیین نمی شود. [بلکه] معنای متن به وسیله ی خوانندگان تولید می شود. معنای موردنظر نویسنده، صرفاً مایه دلخوشی اوست. به این معنا، الگوی رمزگذاری/ رمزگشایی هال واژگون و بر روی سر نشانده می شود.
دوسرتو استدلال می کند که تاکتیک های مصرف کننده، به مثابه ی رویه های رمزگذاری است و نه [رویه های] رمزگشایی. اگرچه نویسندگان و تولیدکنندگان، متون(استراتژی ها) را رمزگذاری می کنند، اما رمزگذاری مصرف کنندگان(تاکتیک ها) فراتر از لحظه ی رمزگذاری اولیه و اصلی می رود. این دو فرایند رمزگذاری، دارای روابط دلبخواهانه با یکدیگر از طریق اتفاقات گذرا و موقتی زندگی روزمره هستند(لافی، 174:2007).
دوسرتو، قرائت یک متن را مترادف مصرف و تولید و واجدِ همه ی ویژگی های نوعی تولید بی سر و صدا می داند، زیرا خواننده با توسل به ترفندهایی موفق می شود تا در متنی که به کس دیگری تعلق دارد، موجبات لذت خود را فراهم آورد و آن را مصادره به مطلوب کند. به سخن دیگر، خواننده متن را به یغما می برد. وی مدعی است که خواننده از این طریق، متن را، درست مثل آپارتمانی اجاره شده، برای خود قابل سکونت می کند. او می گوید قرائت عبارت است از «هنری» که به هیچ وجه منفعلانه نیست، و می افزاید: «رویه های مصرف در زمانه ی ما ظاهراً منجر به شکل گیریِ هنرِ زیرکانه ی «مستأجران» می شود که می دانند چگونه تفاوت های بی شمار خویش را در متن مسلط جای دهند. از این رو، منتقد فرهنگی همواره باید به تفاوت یا شباهت بین تولید و تولید ثانوی که در فرایند بهره گیری از متن مستتر است، توجه داشته باشد.» وی مصرف فعالانه ی متون را نوعی «به یغما بردنِ متن» می نامد که طی آن، خواننده نقش مسافر را دارد؛ او در سرزمین هایی سیر و سیاحت می کند که به کسی دیگر تعلق دارند و همچون یک کوچ نشین در دشت هایی که خود به رشته ی تحریر در نیاورده است. به یغماگری می پردازد(دوسرتو، 1984 به نقل از استوری، 293:1386).
در خصوص حمایت یافته های پژوهشی از نظریه ی دوسرتو، دن لافی، پژوهش های سواد رسانه ای(8) را مؤید ایده ی دوسرتو می داند. به این معنا که، مخاطبان رسانه ها، استفاده کنندگانِ فعال و پیچیده ی متون هستند و نه مصرف کنندگان منفعل.
پی نوشت ها :
1. Tactics
2. Strategies
3. Panoptic
4. Poach
5. Nomad
6. Deconstruction
7. Intention
8. media Literacy
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}